کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد!

پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست .

کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد!

پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست .

بایی

علی

تو پدر بزرگ من بودی

 من 

دخترک قدبلند تو

تو به عشق بایی بودنت

مرا به مسجد بردی

من به وعده ی بستنی تو

به مسجد آمدم

با اذان تو 

نماز کودکانه خواندم

و

با وعده ی بستنی ات

عاشقت شدم

ماندی در

خاطرات نیمه کاره ی کودکی

با بستنی

با دستانت 

با دوست داشتنت

و با صدای اذانت

الله اکبر الله اکبر الله اکبر... ۲۰ دی ۹۴(#کلودنگ)

تهران

پ.ن: بایی در گویش هرمزگانی یعنی پدر بزرگ 

#دلنوشته#برای#پدربزرگ#بایی#

دلتنگی

دل تنگی 

دل تنگی

همان والضالین است

از صراط مستقیم منحرفت می کند 

و به درک 

اسفل السافلین می بردت

۱۷ دی ۹۴

کلودنگ(حوریه زحمتکش)

تهران

تهران

تهران

اتاقم 

پنجره ای رو به تو دارد

عوضش نکردم

می دانی

چرا

روزهای من 

با روزهای تو 

به سمت جوادیه می روند

به همان ایستگاه قطار 

باخطوط بی آر تی بر می گردند

اگر هوایت

ابری باشد 

من بارانش

اگر دودی

 عینک دودی اش

اگر آفتابی  خورشیدش خواهم شد

به تو نگاه می کنم

بارانی

آفتابی 

یا دودی

دلتنگی هایم برای تو بود

نور شب هایت لذت بخش است

آن هم با یک چایی در لیوان قدیمی فرانسوی ام...

;گلودنگ

۱۴ دی ۹۴


تهران 

#دل#نوشته#

زن

زن را نمی شناسم

اما یک چیز را خوب می دانم

چوبه ی دار

گیوتین

صندلی الکتریکی

و بمب اتم را 

زن

اختراع نکرده است.


بهادر باقری 


مسیحای جوانمرد من ...

مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین


هوا بس ناجوانمردانه سرد است...

آی

دمت گرم و سرت خوش باد


سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای


منم من میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم


منم من سنگ تیپاخورده رنجور


منم دشنام پست افرینش ، نغمه ناجور


نه از رومم ، نه از زنگم


همان بی رنگ بی رنگم


بیا بگشای در بگشای دلتنگم


اخوان ثالث