شب آرزوها :
گفتا که آرزو کن
گفتم چه آرزویی
گفتا هر آنچه در دل
گفتم دلم خموش است
گفتا که روشنش کن
گفتم چطور آیا ؟
گفتا بخند نازم
گفتم لبم شکسته
گفتا بهانه کفر است
گفتم دلم گرفته
گفتا دلت جوان است
گفتم شود آیا
گفتا بگو خدایا
گفتم چطور آیا ؟
گفتا بخند جانم
گفتم باشد ، خدایا
گفتا که دیدی نازم ، این است آرزوها
گفتم آری خدایا ، هستی تو آرزوها ....
3 اردی بهشت94
شب آرزوها ( شروعی دوباره )
حوریه زحمتکش مارمی ( کلودنگ )
معاویه :
قوی تر از ذوالفقار علی سراغ داری؟
عمروعاص:
آری، جهل مردم ...
" دیالوگی از سریال امام علی (ع) "
اسم وبلاگم رو گذاشتم کلودنگ تا هرچی رو که میخوام بنویسم، بشه آشیانه ی من
اما نمیشه چون باید رعایت حال همه رو کرد ، جز خودم
دیگه شعر خوندن هم کنار گذاشتم ، همه چی رو کنار گذاشتم
انگار یک مرحله زود گذر بود
دیگه خیلی کم بشه از متن یا شعری خوشم بیاد
دیگه نمی نویسم خیلی وقته این هم زود گذر بود
شعر و متن میزارم برای اینکه وبلاگم خالی نباشه
این کار رو برای خودم ، برای اینکه متن ها رو داشته باشم وگاهی که دلم میخواد بشینم بخونم و یاد آور خیلی چیزها برام باشه
برای یکی دوتا مخاطبی که گاهی سر میزنن و من از وجودشون خوشحالم، هرچند نمیشناسمشون یا نمیدونم کی هستن
برام باعث خوشحالیه که یک نفر هم متن هایی رو که میزارم دنبال کنه
صفحه یادداشت گوشیم پر بود از خاطرات و احساسات روزانه ام مثلا 9 آبان 90، 3 اردی بهشت 92 ،مرداد ماه من و... اما دیگه هیچ خبری نیست ماه هاست یادداشت ها خالی ان
خالی خالی
کلودنگ
1 اردی بهشت 94