کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد!

پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست .

کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد!

پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست .

پرواز 655

دیدی !

دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم

پی فردا گمت کردم

دیدی در آن دقایق دیر باور پر گریه گمت کردم

دیدی آب آمد

و از سر دریا گذشت

و تو نیامدی ...

( 12 تیر سال روز پرواز 655 ) ...

ماه رمضان مباااااااارک

تهی بود و نسیمی

سیاهی بود و ستاره ای

هستی بود و زمزمه ای

لب بود و نیایشی

من بود و تویی

نماز و محرابی ....

( رمضان مباااااااااااااااااااااارک )

آینه...

ﻭﻟﯽ

ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ﺁﯾﻨﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮﻧﺪ

ﺁﻥ ﭼﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ

ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ...

ﺭﺿﺎ ﺻﻔﺮﯾﺎﻥ

همه چیز تمام شد...

ماه

از پنجره کوبید

بهار

از درخت

گوزن

از قصه وشعری که می گفتم

دیگر ادامه نیافت

همه چیز تمام شد...

(رسول یونان)

مهربانی...

و مهربانی

با زیبایی یکسان شود

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم

ومن

آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی که دیگر نباشم...

(شاملو)