-
سحر و سحری ...
دوشنبه 6 مرداد 1393 03:20
امشب خواب با چشم هایم غریب است میدانم شاید انتظار آخرین سحر را می کشد با خود فکر می کنم حسرت بکشم یا سحر و سحری دیگر خواهد بود خوب که فکر میکنم فکرم می گوید باز هم بگو: هی ول کن " این نیز میگذرد " اما دل میگوید : " چگونه می گذرد " و من باز با خودم می گویم هی !! یادت نرود شاعر گفت : ( این عید به...
-
هی تو ...! بیا بدویم
دوشنبه 6 مرداد 1393 02:52
سکوت سیاهی چشمانم انتظار بغض نفس کشیدن را سخت میکند روزها می دوند من جا ماندم سیاهی چشمانم انتظارت را می کشند که بیایی دست هایم را بگیری و بگویی هی تو بیا باهم بدویم من هم جا مانده ام بیا باهم بدویم خدا هست من هستم تو هستی بیا بدویم .... ۶ مرداد ۹۳
-
هی تو ....!
یکشنبه 5 مرداد 1393 06:19
هِی تو...! تو از عطر آلاله ...بی قرار! تو این رسم رؤیا و گریه را از که از کدام کتاب از کدام کوچه آموخته ای؟ کجا بوده ای اینهمه سال و ماه چه می کرده ای که هیچ خط و خبری حتی از خواب دریا هم نبود...!؟
-
ستاره قرمز...
چهارشنبه 1 مرداد 1393 02:18
من خواب دیده ام که کسی می آید من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام من خواب آن ستاره ی قرمز را وقتی که خواب نبودم دیده ام کسی می آید کسی می آید کسی که در دلش با ماست در نفس اش با ماست ... فروغ فرخزاد
-
فریاد سکوت ..
سهشنبه 31 تیر 1393 14:58
تو سکوت می کنی و فریاد زمانم را نمی شنوی یک روز من سکوت خواهم کرد و تو آن روز برای اولین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید ...! حسین پناهی
-
این روزها ...
دوشنبه 30 تیر 1393 12:01
این روزها که می گذرد شادم این روزها که می گذرد شادم که می گذرد این روزها شادم که می گذرد ... قیصر امین پور
-
شناسایی...
شنبه 28 تیر 1393 22:21
یک سال گذشت نتوانستم فراموش کنم تمام شهر بوی شناسایی می دهد هیچ کس به اندازه ی خودم نمی داند آه دیری است با من است حسرت با من قدم می زند من با گذر ازکوچه های شهر کودکان را به یاد می آورم هیچ کس نمی فهمد هیچ کس به اندازه ی خودم این حسرت را نمی فهمد هر کس قضاوتی می کند هیچ کس مرا نفهمید حتی خدا ... ۲۸ تیر ۹۳ حوریه .ز.م
-
احتمال ...
شنبه 28 تیر 1393 20:58
ما در عصر احتمال به سر میبریم در عصر شک و شاید در عصر پیش بینی وضع هوا از هر طرف که باد بیاید در عصر قاطعیت تردید عصر جدید عصری که هیچ اصلی جز اصل احتمال ، یقینی نیست اما من بی نام تو حتی یک لحظه احتمال ندارم چشمان تو عین الیقین من قطعیت نگاه تو دیدن من است من از تو ناگزیرم من بی نام ناگزیر تو می میرم ... قیصر امین پور
-
نیایش گنجشک ها ...
شنبه 28 تیر 1393 15:28
صلح نه از کبوتر شروع می شود نه از زیتون بلکه نیایش کوچک گنجشک هایی است که می دانند بهشت نام قبیله ای است در همین نزدیکی .... فاطمه بیرانوند
-
همای رحمت ...
شنبه 28 تیر 1393 01:56
مولای یا مولای، انت الغفور و أنا المذنب و هل یرحم المذنب الا الغفور ( آقای من آقای من تویی خدای غفور و آمرزنده و من بنده ی گنهکار و آیا درحق بنده ی گنهکار جز خدای غفور ترحم نخواهد کرد؟ ) مناجات امیرالمؤمنین شهادت امام علی (ع) و ایام قدر تسلیت....
-
باورنکردم...
جمعه 27 تیر 1393 02:01
نه هرگز شب را باور نکردم چرا که در فراسوهای دهلیزش به امید دریچه ای دل بسته بودم.... شاملو
-
رویای کودک ...
چهارشنبه 25 تیر 1393 14:16
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد و آن وقت حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم و افتاد حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند در آن گیرو داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر کرد قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست ... سهراب سپهری
-
فرش به عرش...
دوشنبه 23 تیر 1393 16:09
پریدن از فرش به عرش یا ماندن شبیه عکس های فوری فرقی نمیکند جهان تاریک خانه ای ست که حقیقتش را پی در پی در تصویرها ظهور می کند ... رویا پویا
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 تیر 1393 23:49
میلاد امام حسن (ع) مبااااااااااااااارک
-
سکوت و موسیقی
پنجشنبه 19 تیر 1393 11:43
بعد از سکوت در بیان آن چه قابل گفتن نیست هیچ چیز به پای موسیقی نمی رسد.... آلدوس هاکسلی
-
خودم ...
پنجشنبه 19 تیر 1393 11:22
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ِﺁﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﻣﻮﻫﺎیش ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﭘﻠﮏ ﻫﺎ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﺎﺳﺎﮊ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﺷﻮﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺷﺶ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﯾﮏ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﺵ .. ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺵ .. ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺩﺭ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ِ ﺳﺮﺵ ﻗﻔﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ.... علی رضا روشن
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیر 1393 17:20
وفات حضرت خدیجه کبری (س) تسلیت باد ...
-
تقوای خاک و آب ...
سهشنبه 17 تیر 1393 15:57
تو را چه سود از باغ و درخت که با یاس به داس سخن گفته ای آن جا که قدم بر نهاده باشی گیاه از رستن تن می زند چرا که تو تقوای خاک و آب را هرگز باور نداشتی .... شاملو
-
کویر
شنبه 14 تیر 1393 21:33
به جرم چیدن گل به کویر تبعیدم کردند و یک نفر نگفت شاید گلی کاشته باشد ( سینا بهمنش )
-
پرواز 655
پنجشنبه 12 تیر 1393 14:54
دیدی ! دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم پی فردا گمت کردم دیدی در آن دقایق دیر باور پر گریه گمت کردم دیدی آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی ... ( 12 تیر سال روز پرواز 655 ) ...
-
ماه رمضان مباااااااارک
دوشنبه 9 تیر 1393 04:48
تهی بود و نسیمی سیاهی بود و ستاره ای هستی بود و زمزمه ای لب بود و نیایشی من بود و تویی نماز و محرابی .... ( رمضان مباااااااااااااااااااااارک )
-
آینه...
یکشنبه 8 تیر 1393 21:07
ﻭﻟﯽ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ﺁﯾﻨﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮﻧﺪ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ... ﺭﺿﺎ ﺻﻔﺮﯾﺎﻥ
-
همه چیز تمام شد...
سهشنبه 3 تیر 1393 19:03
ماه از پنجره کوبید بهار از درخت گوزن از قصه وشعری که می گفتم دیگر ادامه نیافت همه چیز تمام شد... (رسول یونان)
-
مهربانی...
سهشنبه 3 تیر 1393 18:55
و مهربانی با زیبایی یکسان شود روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ومن آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که دیگر نباشم... (شاملو)
-
خوشا رهایی!!!!
پنجشنبه 29 خرداد 1393 09:46
خوشا رها کردن و رفتن خوابی دیگر به مردابی دیگر به ساحلی دیگر به دریایی دیگر خوشا پر کشیدن خوشا رهایی خوشا اگر نه رها زیستن مردن به رهایی!!! شاملو
-
ناگفته ها ....
چهارشنبه 28 خرداد 1393 06:37
ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ می خﻮﺍﻫﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﮑﺸﻢ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ آﻭﺭ ﻧﻪ! ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺗﺮ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﻫﺎ ﺑﺮﺳﻢ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﺳﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺷﺪﻧﺪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎ! ﻣی دﺍﻧﯿﺪ ﭼﻪ ﺗﻠﺦ ،ﭼﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﯽ...
-
شما ای خواهر و برادر من ...
یکشنبه 11 خرداد 1393 19:38
به نام خدا اگرچه متن طولانی است اما ممنون میشوم بخوانید : امروز صبح 11 خرداد 93 فلکه ی برق ( نمیدانم برای نوشتن این مطلب از کجا شروع کنم و چطور ؟ چه چیزهایی را بگویم و چه نگویم ؟ اما دیگر گذشته نیست که به قول معروف : مردم خیلی چیزها را ندانند و خیلی ها چشم و گوش بسته باشند ) ، اتفاقی که اگرچه برای برخی خنده دار باشد...
-
خدا را ...
جمعه 9 خرداد 1393 16:41
خدا را خدا را درباره ی یتیمان ! مبادا گاه سیر و گاه گرسنه بمانند و حقوقشان ضایع گردد... آخرین وصیت امام علی ( ع )
-
باااااااااااران و بهاااااااااار
دوشنبه 5 خرداد 1393 23:04
پیامبری از کنار خانه ی ما رد شد باران گرفت مادرم گفت : چه بارانی می آید پدرم گفت: بهار است و ما نمی دانستیم باران و بهار نام دیگر آن پیامبر است... ( عرفان نظر آهاری ) مبعث حضرت رسول مبااااااااااااااااااارک
-
یواشکی ...
یکشنبه 4 خرداد 1393 17:27
من هنوز یواشکی خواب تو را می بینم یواشکی نگاهت می کنم صدایت می کنم بین خودمان باشد اما هنوز تو را یواشکی دوستت دارم (ناظم حکمت)