کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد!

پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست .

کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد!

پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست .

سحر و سحری ...

امشب 

خواب با چشم هایم غریب است

میدانم

شاید انتظار آخرین سحر را می کشد

با خود فکر می کنم

حسرت بکشم

یا سحر و سحری دیگر خواهد بود

خوب که فکر میکنم

فکرم می گوید

باز هم بگو: هی ول کن " این نیز میگذرد "

اما دل میگوید : " چگونه می گذرد "

و من باز با خودم می گویم

هی !! یادت نرود شاعر گفت : ( این عید به دیدار خودم هم بروم ) ...

۶ مرداد ۹۳

هی تو ...! بیا بدویم

سکوت

سیاهی چشمانم

انتظار

بغض

نفس کشیدن را سخت میکند

روزها می دوند

من جا ماندم

سیاهی چشمانم انتظارت را می کشند

که بیایی

دست هایم را بگیری

و بگویی

هی تو

بیا باهم بدویم

 من هم جا مانده ام

بیا باهم بدویم

خدا هست من هستم تو هستی بیا بدویم ....

۶ مرداد ۹۳

هی تو ....!

هِی تو...!

تو از عطر آلاله ...بی قرار!

تو این رسم رؤیا و گریه را

از که

از کدام کتاب

از کدام کوچه آموخته ای؟

کجا بوده ای

اینهمه سال و ماه چه می کرده ای

که هیچ خط و خبری حتی از خواب دریا هم نبود...!؟

ستاره قرمز...

من خواب دیده ام

که کسی می آید

من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام

من خواب آن ستاره ی قرمز را وقتی که خواب نبودم

دیده ام

کسی می آید

کسی می آید

کسی که در دلش با ماست

در نفس اش با ماست ...

فروغ فرخزاد

فریاد سکوت ..

تو سکوت می کنی

و فریاد زمانم را نمی شنوی

یک روز

من سکوت خواهم کرد

و تو آن روز برای اولین بار

مفهوم دیر شدن را

خواهی فهمید ...!

حسین پناهی