ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این روزا همه چی بهم ریخته
نزدیکه عیده همه چی با عجله!!
حتی سال 94 هم همین طوره ! برنامه آینده اینو نشون میده
همه چی پشت سر هم ...
نمیدونم میتونم به درسام برسم یا نه !!!
فک کنم تابستون هم باید بمونم و در خدمت دانشگاه و خوابگاه باشیم ...
با خودم میگم یعنی میشه این درس ها تموم بشه ...
با خیال راحت برگردم و یه نفس راحت بکشم
همیشه حتی اگر کاری هم نداشته باشی استرس داری ...
نه این وری هستی نه اون وری ( هم حواست بندره، هم دانشگاه ) ...
با خودم میگم خوب همون بندر میموندی ، اومدی اینجا چیکار کنی ....
نمیدونم اومدنم درسته بوده یا نه !!!
باورم نمیشه 5 ساله اینجام
5 ساله نه اینوریم نه اون وری ....
دوست ندارم بیش تر از این ادامه پیدا کنه مگر تقدیر چیز دیگه ای رو رقم بزنه ....
وقتی از بندر دور باشی می فهمی چقدر نفس کشیدن توی شهر خودت خوبه
چقدر مردمت خوب و دوست داشتنی ان
چقدر آسمون آبیه و دریا قشنگه
چقدر گرما خوبه
دلت حتی برای فین و مارم هم تنگ میشه
برای فصل هوار دادن مغ ها ( نخل ) ... و اون بوی خوبی که همراه با خنکی حس میشه این رو وقتی میخوام از دروازه بگذری و وارد شهر بشی میفهمی ... بوی دود کنته ( تنه ی درخت نخل ) ...
اینها وقتی همیشه باشن عادی و تکراری ان ولی وقتی دور باشی لذت بخشن و با تمام وجود حسش میکنی ...
دلت میخواد لباس خودت رو بپوشی ، لباس فرهنگی که بهش تعلق داری ...
آهنگ و ترانه های بندری و هیش بندری ( عروسی بندری ) و یتا دل خاش ( یک دل خوش ) ...
تمام این ها برای من لذت بخش و اوج آرامشن ...
دلم برای گرمای شهرم و به قول معروف بوی شرجی تنگ شده ...
حوریه زحمتکش مارمی ( کلودنگ )
8 اسپند ماه 93
بجاش برف بازی اکنی خااا......
ولی خیلی حالگیرین!
درستن
اگرچه شاعر اگیت : ای دیو سپید پای دربند ای گنبد گیتی ای دماوند
ولی یه شاغر دگه اگیت:
هیچ کسی بندریو هیچ جا بندر نابوت
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
سلام
خیلی ممنون از شعر زیباتون